خلاصه داستان: فیلم از کودکی سلطان حسین فتاحی در خانواده‌ای فقیر آغاز می‌شود؛ روزهایی که او با ناملایمات و سختی های روزگار دست و پنجه نرم میکرد و با تلاش بسیار و ریسک پذیری بالا به رویا های خود رسید و کارخانه امرسان را بنا نهاد  داستان پر است از صحنه‌های الهام‌بخش: شکست‌ها، دوباره برخاستن‌ها، و ساختن آینده‌ای که به هزاران نفر شغل و امید بخشیده است.

فیلم با صحنه‌هایی از کودکی علی‌اکبر کیانپور آغاز می‌شود؛ پسربچه‌ای از روستای کوچک ورکیان، در دل دامغان، در خانواده‌ای ساده و زحمت‌کش. روزهایی که او در میان خاک و کاهگل، در کنار پدری دشتبان و خشت‌زن، با فقر، سختی و کمبودهای زندگی روبه‌رو بود؛ اما همین ناملایمات، روحی بزرگ و اراده‌ای شکست‌ناپذیر در او ساخت.
داستان با نمایش مسیر رشد او ادامه می‌یابد: نوجوانی که هر روز با کار، تجربه و یادگیری آبدیده‌تر شد؛ جوانی که به جای تسلیم شدن، راه خطر را انتخاب کرد؛ ریسک‌هایی که برای بسیاری ترسناک بود اما برای او تنها راه ساختن آینده.
با هر شکست، برخاستن را آموخت و با هر زمین خوردن، ایستادن را محکم‌تر از قبل تمرین کرد

خلاصه داستان: فیلم از کودکی مرتضی سلطانی در خانواده‌ای فقیر آغاز می‌شود؛ روزهایی که او برای کمک به مادرش سنگ قبر می‌شست و کارهای کوچک می‌کرد. در ادامه، مسیر پر از تلاش و امید او برای ساخت کسب‌وکار روایت می‌شود: از سوله‌سازی و کارخانه‌های کوچک گرفته تا تأسیس زر ماکارون، کارخانه آرد سمولینا، و گسترش امپراتوری زر به یکی از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان ماکارونی جهان. داستان پر است از صحنه‌های الهام‌بخش: شکست‌ها، دوباره برخاستن‌ها، و ساختن آینده‌ای که به هزاران نفر شغل و امید بخشیده است.